سلام بر شما بانوی آفتاب! ای بنت علیعلیهالسلام، زینت بخش پدر!
سلام بر شما بانوی عفاف! ای دُرّ نجیب، زادهی مطهّرهسلاماللهعلیها!
سلام بر استقامتت، صبرت، علمــت و حلمــت ای زینبسلاماللهعلیها!
و سلام بر شما که در آن روز اتّفاق، جگرِ شرحه شرحه به دندان صبـر فشردی؛
و از شما همین توقع میرفت، که شما بنتُ الصّبرَین هستید، عقیلة الوحی و سلالة الولایة؛ و حافظهی تاریخ هنوز یاری میکند که با اصحاب کسـاء چهها نکردهاند.
ای فاتح قلّهی صبر! آنگاه که خداوند، قربانیت را پذیرفت، بیگمان نماز شکر خواندی؛ و خواندی سرود عشق را: ما رأیت إلّا جمیـلاً؛ که عاشق جز زیبایی نمیبیند. و من نیز دیدم، دستان لرزان صبر را، که در پایت آبـرو گدایی میکرد؛
و شکیبایی که در پیشگاهت سجـده کرد، وِقــار را که شرمگینت شد، و استقامت را که زانو زد؛ و دیدم نخــوت را چگونه به نیــروی فصاحت کـلام، درشکستی؛
اکنون و اینجا؛ بانوی نور! اینجا دادگاه ناعدلان است، ناراست قامتان، حق ستیزان، دین فروشان؛ و قاضی راهزن دین است، که به میزان ظلم و جـور میسنجد؛ تاج رذالت برسرنهــاده، و خباثت را فخــرمیفــروشد؛ با اهانت به مظلومترین و مقدّسترین سیّــد عالَم، صـالح بنالصـالح، أخوا الصـالح و أبوالصـالح.
ای سـرُّأبیها و ای سلیلـةالزَّهراء! درود بیپایان بر شما که جلالـت و شأن خاندان فضـل و کرامـت را به حــدّ کمال نمایاندی، آنگاه که خروشیــــدی: یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ!
و مجال جسارتهای بیش از پیششان ندادی، و صریحاً پروندهشان را بازخواندی: "...وَ لَا غَــرْوَ مِنْکَ وَ لَا عَجَبَ مِنْ فِعْلِکَ، وَ أَنّى یُرْتَجَى مُرَاقَبَـةُ مَنْ لَفَظَ فُـوهُ أَکْبَــادَ الشُّهَدَاءِ، وَ نَبَتَ لَحْمُهُ بِدِمَـاءِ السُّعَـدَاءِ، وَ نَصَبَ الْحَـرْبَ لِسَیِّدِ الْأَنْبِیَـاءِ..."
"ای فرزند آزاد شدگان [در فتح مکّه]... و تعجبی ندارد؛ و از چون تویی این اعمال شگفت نیست، چگونه میتوان امید عاطفه و دلسوزی داشت از کسیکه جگرِپاکان را جوید و از دهان بیرون افکند؟ و گوشتش از خـون شهیـدان اسـلام روییده شده است، و علیه سـرور انبیاء جنگ راه انداخت ..."
جای تعجّب نیست که حتّی آن کوردلان نیز امروز صدای علیعلیهالسلام را بشنوند؛... در میان کلمات تو،... پس از تمام این سالهای بدون علیعلیهالسلام، آه.......؛
و باز سابقهی ننـگینشان را به رخهای منفورشان کشیــده و رسواشان مینمایی:
"... فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْـلِ الْأَتْقِیَــاءِ، وَ أَسْبَاطِ الْأَنْبِیَــاءِ، وَ سَلِیلِ الْأَوْصِیَـاءِ بِأَیْدِی الطُّلَقَـاءِ الْخَبِیثَـةِ، وَ نَسْلِ الْعَهَرَةِالْفَجَـرَةِ تَنْطِفُ أَکُفُّهُمْ مِنْ دِمَائِنَــا، وَ تَتَحَلَّبُ أَفْوَاهُهُمْ مِنْ لُحُومِنَــا، تِلکَ الْجُثَثُ الزَّاکِیَـةُ عَلَى الْجُبُوبِ الضَّاحِیَـةِ، تَنْتَـابُهَا الْعَـوَاسِلُ وَ تُعَفِّــرُهَا الْفَرَاعِـلُ، ..."
"... جای بسی شگفتــی است که پرهیزگاران و اولاد انبیاء و نسل اوصیاء بهدست آزادشــدگان خبیث و نسل هرزگان و فاجــران کشته و به شهادت میرسنــد، خــون ما از سرپنجههای شما میریــزد و گوشتهــای ما از دهانهــای شما بیــرون میافتد و آن بدنهــای پاک و پاکیــزه و بر روی زمیــن افتــاده را گرگان سرکشی میکننــد، و کفتــاران آنان را در خــاک میغلطانند ..."
و اینک این شما هستی که شرافت خاندان را فخر میفروشی، و پوزهی کبر را به خاک مذلّت میافکنی: "... فَــوَ الَّذِی شَرَّفَنَا بِالْوَحْـیِ وَ الْکِتَابِ وَ النُّبُوَّةِ وَ الِانْتِجَـابِ، لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَـا وَ لَا تَبْلُـغُ غَایَتَنَا، وَ لَا تَمْحُـو ذِکْرَنَـا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْکَ عَارُنَـا، وَ هَلْ رَأْیُکَ إِلَّا فَنَـدٌ وَ أَیَّامُکَ إِلَّا عَـدَدٌ، وَ جَمْعُکَ إِلَّا بَـدَدٌ یَـوْمَ یُنَـادِی الْمُنَـادِی: أَلَا لُعِـنَ الظَّالِمُ الْعَـادِی..."
"... به خدا سوگند [هر چه کنی] ذکر ما را از یادها محو نتوانی کرد، نمیتوانی نام و نشان ما را محو کنی، و وحی و سروش ما را بمیــرانی و به غایت ما نتوانی رسید، و ننگ این اعمال ننگیــن و ستمها را نتوانی سترد. و بدانکه رأی و تدبیرت سست و روزگار دولتت اندک و انگشتشمار و جمعیتت رو به پراکندگی گراید، آنروز که منادی خدا فریاد زند: لعنت خدا بر ستمکاران متجاوز..."
زینب جان! کافی است؛ به خدایت سوگند، این بیشرمــان نه از اعمالشان بازمیگردند و نه به عظمت گنــاهشان پی میبرند. دلهایشان مَمهور شده به مُهر جهل،... زبانشان جز به دروغ و یــاوه،... گوشهایشان جز به گزافههای چاپلوسان باز نمیشود؛ و میبینم که دخترکان و بانوان عفیفه از لَه لَه هرزگی چشمهای شان به خدایت پناه بردهاند، و شما نیز... اگر اکنون علــیعلیهالسلام نبودی...؛
.............
زینبم! این بار نماز تو را میخواند، تا تسلّایت دهد؛ همو که مدّتهاست خلوت شبهایش را به حضور شما آراسته، با شما مأنوس گشته و تاب مفارقت ندارد، با شما که عهد شکن نیستید و حقّ رفاقت را تمام ادا میکنید؛ بانوی فاضله! این دست نوازش خـداست بر جراحتهای قلبت، که مرحمت فرموده تا مرهمت شود.
سلام بر قلب صبورت، آنگاه که جدّ بزرگوارت محمّدمصطفیصلّیاللهعلیهوآلهوسلّم ...، آندم که مادر مظلومهاتسلاماللهعلیها سفارش برادران را میکرد...، هنگامهای که فرق عدالت شکافت...، آنگاه که پارههای جگر حسنعلیه السلامرا تاب آوردی، لحظه افول جانگداز قمــرعلیه السلام، بگاه وداع با خورشیــدعلیه السلام، و زمانی که... دیگر کدام مصیبت را باید بگویم؟ که آن روز آغاز دیگری بود برای اندوههای فراوانت...
نماز بیقرار اقامه است، التماس دعا، ای زینب کبریسلاماللهعلیها.
.: Weblog Themes By Pichak :.